همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم
چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه . . ..
.
.
خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین
خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر
خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت
خداحافظ ماه شب های نورانی قدر…
قطعا روزی صدایم را خواهی شنید...
روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز . . .
.
.
.
کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند ، وای به حال دل من از دوری تو . . .
روزی کسی را پیدا خواهید کرد که گذشته شما
برایش اهمیت نداشته باشد
چون میخواهد آینده شما باشد . . .
.
.
.
قدر تو به اندازه ی صبر توست و رازهایت ، نهفته در صبرهایت . . .
قوانین خر
قانون اول:هرگاه خری در یک کنج مثلث و منبع غذا در کنج دیگری باشد، خر مورد نظر همیشه مسیری را طی میکند که از یک ضلع مثلث میگذرد.
نتیجه گیری: در دبیرستان میگفتند که این یعنی خر هم میفهمه که اون راه
نزدیکتره، اما در اصل اینه که همیشه کوتاهترین راه، بهترین راه نیست و فقط
خر کوتاهترین راه را انتخاب می کنه!
شنیدم عاشقی مستانه می گفت :
اگر آتش به زیر پوست داری / نسوزی گر علی را دوست داری . . .
چشم ما و عنایت حیدر، دست ما و کرامت حیدر. یا علی(ع).
.
.
امشب تمام آینه ها را صدا کنید / گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق / درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید . . .
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم . . . ؟
.
.
.
رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد . . .
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
.
.
.
تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه " تنهایی " شایسته رفاقت باشد . . .
(تورو)
مجله یکشنبه: مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه... درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.»