تئوری جالب محقق ایرانی : دریاها با هم حرف می‌زنند!

 یک محقق ایرانی دپارتمان اقیانوس شناسی موسسه ملی اقیانوس شناسی و ژئوفیزیک تجربی ایتالیا به همراه گروهی از پژوهشگران در تحقیقات خود نشان داد که دریای آدریاتیک و دریای یونان از طریق فعل و انفعالاتی با یکدیگر حرف می زنند.

صادق یاری


ادامه مطلب ...

داستانک:داستان رز

در اولین جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست که کسی را بیابیم که تا به حال با او آشنا نشده ایم، برای نگاه کردن به اطراف ایستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانه‌ام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن کوچکی را دیدم که با خوشرویی و لبخندی که وجود بی‌عیب او را نمایش می‌داد، به من نگاه می‌کرد.
او گفت: "سلام عزیزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آیا می‌توانم تو را در آغوش بگیرم؟"
پاسخ دادم: "البته که می‌توانید"، و او مرا در آغوش خود فشرد.
پرسیدم: "چطور شما در چنین سن جوانی به دانشگاه آمده اید؟"
به شوخی پاسخ داد: "من اینجا هستم تا یک شوهر پولدار پیدا کنم، ازدواج کرده یک جفت بچه بیاورم، سپس بازنشسته شده و مسافرت نمایم."
پرسیدم: "نه، جداً چه چیزی باعث شده؟" کنجکاو بودم که بفهمم چه انگیزه‌ای باعث شده او این مبارزه را انتخاب نماید.
به من گفت: "همیشه رویای داشتن تحصیلات دانشگاهی را داشتم و حالا، یکی دارم."
پس از کلاس به اتفاق تا ساختمان اتحادیه دانشجویی قدم زدیم و در یک کافه گلاسه سهیم شدیم،‌ ما به طور اتفاقی دوست شده بودیم، ‌برای سه ماه ما هر روز با هم کلاس را ترک می‌کردیم، او در طول یکسال شهره کالج شد و به راحتی هر کجا که می‌رفت، دوست پیدا می‌کرد، او عاشق این بود که به این لباس درآید و از توجهاتی که سایر دانشجویان به او می‌نمودند، لذت می‌برد، او اینگونه زندگی می‌کرد، در پایان آن ترم ما از رز دعوت کردیم تا در میهمانی ما سخنرانی نماید، من هرگز چیزی را که او به ما گفت، فراموش نخواهم کرد، وقتی او را معرفی کردند، در حالی که داشت خود را برای سخنرانی از پیش مهیا شده‌اش، آماده می‌کرد، به سوی جایگاه رفت، تعدادی از برگه‌های متون سخنرانی‌اش بروی زمین افتادند، آزرده و کمی دست پاچه به سوی میکروفون برگشته و به سادگی گفت: "عذر می‌خواهم، من بسیار وحشتزده شده‌ام بنابراین سخنرانی خود را ایراد نخواهم کرد، اما به من اجازه دهید که تنها چیزی را که می‌دانم، به شما بگویم"، او گلویش را صاف نموده و‌ آغاز کرد: "ما بازی را متوقف نمی‌کنیم چون که پیر شده‌ایم، ما پیر می‌شویم زیرا که از بازی دست می‌کشیم، تنها یک راه برای جوان ماندن، شاد بودن و دست یابی به موفقیت وجود دارد، شما باید بخندید و هر روز رضایت پیدا کنید."
"ما عادت کردیم که رویایی داشته باشیم، وقتی رویاهایمان را از دست می‌دهیم، می‌میریم، انسانهای زیادی در اطرافمان پرسه می‌زنند که مرده اند و حتی خود نمی‌دانند، تفاوت بسیار بزرگی بین پیر شدن و رشد کردن وجود دارد، اگر من که هشتاد و هفت ساله هستم برای مدت یکسال در تخت خواب و بدون هیچ کار ثمربخشی بمانم، هشتاد و هشت ساله خواهم شد، هرکسی می‌تواند پیر شود، آن نیاز به هیچ استعداد خدادادی یا توانایی ندارد، رشد کردن همیشه با یافتن فرصت ها برای تغییر همراه است."
"متأسف نباشید، یک فرد سالخورده معمولاً برای کارهایی که انجام داده تأسف نمی‌خورد، که برای کارهایی که انجام نداده است"، او به سخنرانی اش با ایراد «سرود شجاعان»پایان بخشید و از فرد فرد ما دعوت کرد که سرودها را خوانده و آنها را در زندگی خود پیاده نماییم.
در انتهای سال، رز دانشگاهی را که سالها قبل آغاز کرده بود، به اتمام رساند، یک هفته پس از فارغ التحصیلی رز با آرامش در خواب فوت کرد، بیش از دو هزار دانشجو در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند، به احترام خانمی شگفت‌انگیز که با عمل خود برای دیگران سرمشقی شد که هیچ وقت برای تحقق همه آن چیزهایی که می‌توانید باشید، دیر نیست.
 
ادامه مطلب ...

اس ام اس های عاشقانه بسیار زیبا و خواندنی خرداد ماه 89

کنار چشمه ای بودیم در خواب / تو بـا جامی ربـودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جـام گـــوارا  / تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب . . .

.


خیالت راحت ، دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد و احساس را شکوفا کند

تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد . . .

.

گل نیست چنین سرکش و رعنا که توئی / مه نیست بدین گونه فریبا که توئی

غم بر سر غم ریخته آنجا که منم / دل بر سر دل ریخته آنجا که توئی . . .

.

حال ما بی آن مه زیبا مپرس / آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس

ادامه مطلب ...

سری جدید آیا میدانید خرداد ماه ۸۹

آیا میدانید هیچ کاغذی بیش ازهفت بار از وسط تا نمی شود

آیا میدانید مایع داخل نارگیل تازه سبز، حاوی پلاسمای مشابه خون است

آیا میدانید بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب می باشد

آیا میدانید درخت خرما نر هرگز بار نمی آورد

آیا میدانید تعداد چینی‌های که انگلیسی بلدند، از آمریکایی‌های که انگلیسی بلدند، بیشتر است

آیا میدانید مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر میباشد

آیا میدانید پروتین تخم مرغ بیشتر از شیر و گوشت است

آیا میدانید میزان سوختن کالری در هنگام خواب بیشتر از هنگام تماشای تلویزیون است

آیا میدانید اولین محصولی که بارکد خود، آدامس بود

آیا میدانید زهره، تنها سیاره ای است که در جهت عقربه های ساعت می چرخد

آیا میدانید سیب بیشتر از کافئین ، در بیدار کردن شما مؤثر است

آیا میدانید اولین صاحب کمپانی مارلبرو بر اثر سرطان ریه مرد

آیا میدانید مروارید در سرکه حل می شود

آیا میدانید آب گرم زودتر از آب سرد یخ میزند

آیا میدانید زکریای رازی به غیر از الکل کاشف گوگرد هم هست

ادامه مطلب ...

داستانک:اسکناس

یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟

دست همه حاضرین بالا رفت.

سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟

و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.

این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.

و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.

 


اس ام اس با موضوع بوسه

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند / قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است

بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند / تارموی توست اما ریشه ی عمر من است . . .

.


امیدوارم تو خونه پماد سوختگی داشته باشی چون برات یه بوس داغ فرستادم !


.
ببخشید ، میشه یه بوس بندازی !؟

” کانون بوس ندیده ها ! “

ادامه مطلب ...