لطیفه..
همسر یک تاجر به شوهرش
میگه: هر وقت تو میری سفر من عصبی میشم.
شوهرش میگه: غصه نخور عزیزم، من خیلی زودتر از آنی که تو فکر میکنی
برمیگردم.
زنه میگه: خوب همین عصبی ام میکنه دیگه
زن از شوهرش میپرسه: عزیزم، تو منو دوست داری؟
مرد می گه: خوب معلومه عزیزم، اگه دوست نداشتم، چطور می تونستم هر شب بیام
خونه پیشت، وقت و عمرم رو تلف کنم؟
یک روشنفکره از نویسنده می پرسه: شما از اصطلاح خلاء دردناک زیاد استفاده
می کنید، مگه ممکنه چیزی هم خالی باشه هم درد کنه؟
نویسنده می گه: عجیبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتید؟
مهمان: آقا تشریف دارند؟
مستخدم: نه خیر، رفته اند مسافرت.
مهمان: برای تفریح؟
مستخدم: نه خیر، با خانم رفته اند!
غضنفر از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه
ها هست. غضنفر می گه: آهان فهمیدم، شلنگ!
استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد
نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز
تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی
نبوده!
از غضنفر می پرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد؟ می گه: رفته بود زیارت!
غضنفر کارت عابر بانکش رو می اندازه توی حرم امام رضا، می گه: حاجتم رو بده
تا رمزش رو بگم!
به غضنفر می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ می گه: نه. می گن: چرا؟ می گه:
چون جای پیشرفت نداره!
غضنفر چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه
چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ غضنفر می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم
به سوسکها نمی خوره!
بچه ای که گم شده بود می ره پیش پلیس می گه: ببخشید شما خانومی رو ندیدید
که من پیشش نباشم؟
به غضنفر می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟
غضنفر می گه: خسته نباشید!
به غضنفر می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات!