چهار شنبه سوریه نیا پایین می سوزی
.تام کروز ، نیکلاس کیج ، جنیفر لوپز ، رابرت دنیرو ، یانی ، دیووید کاپرفیلد ، آنتونی رابیز ، خود من و بقیه ی ستارگان جهان ازت خواهش میکنیم چهارشنبه سوری مواظب خودت باشی
تگهای این مطلب:اس ام اس چهارشنبه سوری،اس ام اس روز،اس ام اس زیبا،اس ام اس قشنگ،اس ام اس خفن
زکوی
یار می آید
نسیم باد نوروزی
از این باد از مدد خواهی، چراغ دل بر افروزی
نوروز مبارک
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
نوروز شعر بی غلطی است که پایان رویاهای ناتمام را تفسیر می کند.
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی ...
کاش هر
ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه... سال
نو مبارک
گلم
------------
اس ام اس عید نوروز ۸۹
------------
نوروز پیامبر مهر است که مرا وامی دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد
بگیرم.
------------
اتل متل توتوله این
پسره سوسولهموهاش همیشه سیخه نگاش
همیشه میخه
چت میکنه همیشه بی
مخ زدن؟نمیشهپول از خودش نداره
باباش رو قال میذاره
دی اند جیشو میپوشه
میشینه بعد یه گوشهزنگ میزنه به دافش
میبنده هی به نافش
که من دوست میدارم تاج
سرم میذارمصورت رو کردی میک آپ
بیا بریم کافی شاپ
تو کافی شاپ،می خنده
همش خالی میبنده
اگه دلت خواست ، مهتابم شو
شبا که خوابی آروم آروم
اگه دلت خواست ، بی تابم شو
اگه دلـــت خواست ، آوازم باش
اگه دلــــت خواست ، آهنگــم کــن
تو که نباشی خیلی تنهام
اگه دلت خواست ، دلتنگم کن
تو کـه نباشی دلـگیرم ، خـاموش و تـنـهـام
تو که نباشی می میرم ، از دست دنـیـا
تو که نباشی دلـتنگم ، آه از بـی کـسی تنهایی
تو که نباشی وای از من ، با شب گریه ها
اگه دلت خواست داغم کن با هرم لبهات
اگه دلت خواست خوابم کن با فکر فردا
تو که نباشی تاریکم تنهای تنها ، بی رویا
تو که نـبـاشی می سوزم با یـادت ایـنـجا
مسابقه بربری خوردن بوده و قرار بوده هرکی 100 تا بربری بخوره بهش 100000
دلار بدن خلاصه رکورد به 65 تا بربری میرسه و نوبت به یه ترکه میرسه !
ترکه میگه من برم پشت اون پرده و برگردم بعدشم میاد و 100 تا بربری میخوره
!!! جایزشو میدن و میپرسن حالا بگو پشت اون پرده چکار کردی؟؟ ترکه هم میگه
: هیچی بابا رفتم تمرین کنم ببینم میتونم 100 تا بربری بخورم یا نه؟؟!!!!!
ترکه توی پارک یه دختره رو میبینه و خیلی باهاش حال میکنه. میره جلو
میگه: خانوم ببخشین، اسم شما چیه؟ دختره با عشوه جواب میده: عطر گل یاس،
اسمم ثریاس! بعد از ترکه میپرسه: اسم شما چیه؟ ترکه یه فکری میکنه، با ادا
میگه: بوی گ و ز خر، اسمم گضنفر
به یه ترکه میگن : خبر داری غضنفر موبایل گرفته ؟ ترکه میگه : اِِ
..بیچاره.... از ایدز هم بدتره
یارو پسرش رو میفرسته ژیمناستیک، بعد از یه مدتی میبینه پسرش روز به روز
جای اینکه پیشرفت کنه هی داره پسرفت میکنه. یک روز میره سر جلسه تمرینشون
ببینه چه خبره، میبینه از بچش به عنوان خرک استفاده میکنند
ترکه میره سینما می بینه بالای سینما نوشته شام آخر ، میره خونه قابلامشو ور میداره میاره
ترکه صبح از خواب پا می شه میبینه هوا خوبه زنگ می زنه هواشناسی تشکر می کنه
یک روز بچه های تهران تصمیم می گرن دیگه ترک ها رو ضایع نکند .یک بارم
خودشون و جلوی ترک ها ضایع کنند.نماینده می فرستن تبریز .
تهرانی که می رسه شب بوده بعد می بینه که چندتا ترک یک جا جمع اند
.تهرانی با مشت و پا هی میزنه به یک تیر چراغ برق . ترکه میاد میگه چی کار
میکنی حاجی .تهرانی میگه :والا من از تهران امدم تهرانیم هرچی در می زنم
در باز نمی کنن.
ترکه سرشو میگیره بالا میگه والا چرا غاشون که روشن شما یکباره دیگه سعی کن.
یه بار دوتا ترک سوار پژو میشن ... یکی شون میگه : آی راننده ، یه نوار
بذارتو پخش حال کنیم .. رانندهه میگه : نوارا تو داشبورده ، قربونت خودت
یکی وردا بذار .... ترکه داشبورد رو باز میکنه هی نوارا رو زیرورو میکنه
،اخر یه نوار ویدئوپیدا میکنه ..بعدم با زور ترکیش فشارش میده توضبط .
دوستش که میبینه اینجوری میکنه یه پس گردنی بهش میزنه میگه : آخه خره
،توچقدر ترکی ! این نواره واسه تریلیه نه پژو
یک روز عزرائیل سوار یک بنز الگانس بوده ازش میپرسن پولش را از کجا آوردی.
میگه از اضافه کاری در عراق !
یک روز ترکه می افته تو دره ( گیم آور) میشه ...
یک نصیحت: مواظب خودت باش!
یک خواهش: اصلاً عوض نشو!
یک آرزو: فراموشم نکن!
یک دروغ: تورو دوست ندارم!!،
یک حقیقت: دلم برات تنگ شده
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای
و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم
اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو
نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم
اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
هرکسی تو را دوست داره 4 تا مریضی میگیره :
1- فراموشی
2 ...
3 ...
4 ...
3 تای دیگه را فرموش کردم
عاشقان تو همه نام و نشانی دارند آنکه در کوی تو بی نام ونشان است منم
پیچ جاده ، آخر راه نیست مگر اینکه تو نپیچی!
رو سنگ قبرم بنویس اینجا مجال گریه نیست ... هرکی می خواست گریه کنه بهش بگو اون دیگه نیست
فقط موجهای دریا هستند که عاشقن آره فقط اونا هستن با اینکه میدونن اگر
برسن به ساحل میمیرن بازم بیقرار رسیدنن
از همه چیز گذشتن و به همه چیز رسیدن مهم نیست . مهم از چه گذشتن و به چه رسیدن است
لبخند بهانه ای است برای زنده ماندن لحظه هایت سرشار از این بهانه
دو روز مانده به
پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده
بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود
پریشان شد و آشفته و
عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و
بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه
انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت
کرد
به پر و پای فرشته
و انسان پیچید، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت،
خدا سکوت کرد، دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را
شکست و گفت: (عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به
بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی
است، بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن)
لا به لای هق هقش
گفت: "اما با یک روز... با یک روز چه کار می توان کرد؟ "
خدا گفت: "آن کس که
لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و
آنکه امروزش را در نمییابد هزار سال هم به کارش نمیآید"،
آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: "حالا برو و
یک روز زندگی کن."
او مات و مبهوت به
زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید، اما میترسید
حرکت کند، میترسید راه برود، میترسید زندگی از لا به لای
انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردایی
ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایدهای دارد"؟ بگذارد این مشت
زندگی را مصرف کنم
آن وقت شروع به
دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و
زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید میتواند تا ته دنیا
بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشید بگذارد، می
تواند
او در آن یک روز
آسمانخراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست
نیاورد...، اما
اما در همان یک روز
دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا
کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را
نمیشناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل
دعا کرد، او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت
برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او در همان یک روز
زندگی کرد.
فردای آن روز فرشتهها
در تقویم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست!"
زندگی انسان دارای
طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می اندیشیم،
اما آنچه که بیشتر اهمیت دارد، عرض یا چگونگی آن است..
امروز را از دست ندهید، آیا ضمانتی برای طلوع خورشید فردا وجود دارد!؟