تویی که مرا در حال سقوط میبینی
تا به حال اندیشیده ای که شاید خود وارونه ایستاده ای … ؟
تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمی گراید
خاطرات پاک به یاد هم بودن است
فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش
در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش
بی تو چمدانی ست دلم که تنهاییم را در آن تا می زنم
و قفلی از دلتنگی بر آن می گذارم ، که رمزش حروف اسم توست
روزه یکسو شد و عید آمد و دل ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
عید بر عاشقان مبارک
.
.
.
بگذشت مه روزه و عید آمد و عید آمد / بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد / معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد
* آدمهایی که رنگ پریدگی پاییز را دوست ندارند، نمیفهمند که پاییز همان بهار است که عاشق شده است.
بلبلان از روی گل مست ند و ما از روی دوست / دیگران از ساغر و ساقی و ما از یاد دوست ادامه مطلب ...