ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ ! ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ … ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ … ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ … ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ … ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ … ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ … ******************* همه ی کوچه ها را گشته ام ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها کافه های شلوغ پاتوق های کوچک خیابان ها و میدان ها حالا من به آسمان هم نگاه نمی کنم زیرا در آنجا هم نیستی آب شده ای در چشم هام یک قطره ی پاک. خانه را هم گشته ام بانوی من! می شود کمد لباس را باز کنم تو آنجا باشی و بخندی باز؟
می شود؟
************************************** . ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ ! ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ … ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ … ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ … ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ … ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ … ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ … ******************* همه ی کوچه ها را گشته ام ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها کافه های شلوغ پاتوق های کوچک خیابان ها و میدان ها حالا من به آسمان هم نگاه نمی کنم زیرا در آنجا هم نیستی آب شده ای در چشم هام یک قطره ی پاک. خانه را هم گشته ام بانوی من! می شود کمد لباس را باز کنم تو آنجا باشی و بخندی باز؟ می شود؟ ******************* گـآهـے وقـتـآ مجبـورـے احمـق بـآشـے روـے ِ ڪـآغـב مینویسمـ בستهـآـے ِ تـو و روـے ِ آטּ בسـت میڪشمـ… . . . سردم که می شود تمام ِ اجاق هایِ جهان برایم عشوه گری می کنند اما من تصمیم خودم را گرفته ام برایِ گرم شدن باید که تا آخر عمر دنبال دست هایِ تو باشم . . . ******************* افتاده آن گوشه گوشی همراهی که میتوانست دل آویزترین شعر جهان را “دوستت دارم” را به گوش و چشم محبوب برساند قصه دو سو دارد: یک انتهای تلخ یک انتهای شیرین یکی آنکه دیگر نیست یا نبوده از ابتدا ! یکی آنکه دیگر به گوشی تلفن احتیاج نیست… در گوش هم میخوانند…! ******************* آغـــ ـوش گــَ ـرمــَم بـ ـآش… بگــ ـذآر فــَرآمـــ ـوش کــُ ـنــَم لــَحــظـہ هــآیی رآ کــ ـہ دَر سـَ ـرمــآی بـــیــکــَ ـســــــــــی لَرزیـــ ــدَم… ******************* راه که میروی ، عقب می مانم نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم میخواهم ردپایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد … تو فقط برای منی ! ******************* من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم…! مثل یک عکس دو نفره… یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان… یا بستنی خوردن در یک روز برفی…! حتی…. چاپ کردن عکس دو نفره… مریض شدن و گلودرد به خاطر بستنی روز برفی…! بیبن…! من و تو خیلی کار داریم… من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم… ******************* مثل عکاســی ماهر نگاهت میکنم… از نزدیک ترین زاویه ممکن، و سرت را دقیقا” رو به رویم نگه می دارم خورشید را روی صورتت پخش می کنــم و در ذهنم از امروز تو عکس می گیرم، برای روزهایی که نیستی…! ******************* حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی : نه عزیز من ، تو خوب نیستی … ******************* چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی .. یکی که بهش اعتماد داری .. بهت اعتماد داره .. از دلتنگی هاش برات میگه .. از دلتنگی هات براش میگی .. آروم میشه .. آروم میشی .. حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه .. این حس مثل قطره های باران پاکه .. ******************* قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت تو که می دانی من چای را تلخ دوست ندارم هوس فنجانی دیگر کرده ام ؛ کمی بیشتر بمان ! ******************* بگذار مــردم هرچه دلشـــان مــﮯخواهد بگویند! مــَن فقط، از تــو مـﮯ گویــَم… کـلـمـات را مـثل ِ گـلـبـرگ زیـر پـای تـو مـیریـزم کـه راه گـم نـکـنـی و بـر کـاغـذم بـمـانـی ******************* عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد … ******************* خواستم هرچه را که بوی تو میداد بسوزانم ؛ جانم آتش گرفت ! ******************* بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی، “تــــــــــــــــــمام” نـــــــــــــــــــــمی شوند … ! هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی ! حضورشان”گــــــــــــــــرم” است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را … آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــم می آوری ! هر دم هر لحظه “کـــــــــــــــــم” مـــــــی آوریشان … و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت … ******************* شعر را دوست دارم که میتواند زمان را نگه دارد و تو را کنار من بیآنکه پیرت کنم و سنگینی کنم بر شانهات گاهی به من فکر کن مثل دستی ناشناس در بریده ای از عکسی قدیمی
برچسب ها : sms احساسی شهریور 93, اس ام اس احساسی شهریور 93, اس ام اس جدید احساسی شهریور 93, استاتوس احساسی شهریور 93, جملات احساسی شهریور 93, مسیج احساسی شهریور 93, پیامک احساسی شهریور 93
سلام وب قشنگی داری اهل هیجان هستی ؟ میشه به این آدرس یه سر بزنی و ثبت نام کنی
یه تیم بساز و تیمت را مدیریت کن
http://mr90.ir/home/l2aTZGtnmKam
سلام وبلاگ عالی داری دمت گرم