سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با
سیگار و دود سیگارش . . .
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعان من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک زندان تو گشت ای مه زندانی من
از ندانستن من دزد قضا آگه بود
چو تو را برد ، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بی سر و سامانی من
به سر خاک تو رفتم ، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
صفحه ی روی ز انظار نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من
دهر بسیار چو من سر به گریبان دیده است
چه تفاوت کندش سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
من که قدر گهر پاک تو می دانستم
ز چه مفقود شدی ، ای گهر کانی من ؟
سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با
سیگار و دود سیگارش . . .
من که آب تو ز سرچشمه ی دل میدادم
آب و رنگت چه شد ، ای لاله ی نعمانی من ؟
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم ، چه فتاد ؟
که دگر گوش نداری به نواخوانی من ؟
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب ، بعد تو با کیست نگهبانی من ؟
شادی روح همه پدرایی که دیگه پیشمون نیستن !