من یاد خوش دوست به دنیا ندهم / لبخند خوشش به حور رعنا ندهم
گر یاد کند مرا هر از گاهی چند / گرد رخ وی به چشم بینا ندهم
جهان کوچک من از تو زیباست / هنوز از عطر لبخند تو سرمست
واسه تکرار اسم ساده توست / صدایی از من عاشق اگر هست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک / گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب / در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم / شاید به جرم عشق ما متهم باشیم
باز در حضور تو آشفته خویشم / در سفره عشقت درویش درویشم
بجز دستت ندارم یار دیگر / بجز آیینه بازی کار دیگر
چو بستی چشم را آیینه بشکست / نگاهم کن فقط یک بار دیگر
خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند
شب در خم گیسوی تو عابر میشد / با هر نفست بهار ظاهر میشد
ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم / با دیدن چشمان تو عاشق میشد
من و باران، من و دریا، من و تو / من و شببو، من و فردا، من و تو
دوباره عاشقی را میسراییم / من و مجنون، من و لیلا، من و تو
سراسر خواب من کابوس / ندارم در شبم فانوس
به دل آمد بگویم من تو را دوست / ولی لب وا نشد، افسوس
از بس خوابت را دیده ام دیگر نمی گویم "خوابم میآید" میگویم "یـــــــارم میآید" وعده ی ما همان رویای همیشگی
باران همیشه میبارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند، نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن
انتهای آسمانم قلب توست، مهربان این آسمان از آن توست، آسمانم هدیه ی از سوی من، تا بدانی قلب من هم یاد توست