دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی. «گابریل گارسیا»
یک بوسه ی دلبرانه تقدیم تو باد
صد واژه عاشقانه تقدیم تو باد
جان و دل من به لحظه دیدارت
با عشق, خالصانه تقدیم تو باد
زخم هایم
کاش هرگز خوب نشوند
تنها یادگار هایی که از تو برایم مانده
من مُرده ام .. به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین !!
در دل که میکنی ضعف هایت ،دردهایت را میگذاری توی سینی و
تعارف می کنی که هرکدامشان را که می خواهند بردارند،تیز کنند،،تیغ کنند و
بزنند به روحت
وقتی که با تو هستم پرواز می کنم من
دل پر زند به سویت وقتی که دورم از تو
از آسمان جانم با تو فقط پریدم
بال و پرم تو هستی ، جز تو کسی ندیدم
او شاخه گل لای کتاب اما من ؟
از ماه پلی به آفتاب اما من ؟
او سیر تکامل قشنگی دارد
اینگونه : نقاب ، قاب ، آب اما من ؟
از چهره ی افروخته شمعی داری
پیداست بنای قلع و قمعی داری
با هر کس و ناکسی نشستی جز من
زیبایی منحصر به جمعی داری .
دل را چو به عشق تو سپردم چه کنم ؟
دل دادم و اندوه تو بردم چه کنم ؟
من زنده به عشق تو ام ای دوست ولیک
از آرزوی روی تو مردم چه کنم ؟
یکصد و سی بار میزنم دخیل عشق
بعد هر چه باداباد میزنم به نیل عشق
من فرار کرده ام تا ضریح چشم تو
میدهی پناه من؟ میشوی کفیل عشق؟
دل صد آینه را آزردی
باغ صد خاطره را پژمردی
از دل سنگ خیالت پیداست
زخم احساس مرا نشمردی
در عالم عشق حقه بازی ممنوع
در محضر دل زبان درازی ممنوع
هر گونه سخن به جای عاشق جرم است
از روی هوس شبیه سازی ممنوع
هم لاف خاطر خواهی چنگی به دل نمیزند
هم لحن عذر خواهی چنگی به دل نمیزند
تا حرفهای ما از جنس بغض و نفرت است
لبخند گاهگاهی ام چنگی به دل نمیزند
دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیستم
بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم
تمام “امن یجیب” های دلم را
گره زده ام به کلماتت
و روانهی آسمان کرده ام
.
خاتون ِ خوب ِ خواب و خاطره!
من مطمئنم
خدا تو را برای دلم نگه میدارد