دلم یه دوست خوبم میخواد که خیلی مهربون باشه، دلش اندازه ی دریا به رنگ آسمون باشه
نام تو را تا میبرم قلبم غریبی میکند، چشم انتظار در دلم درد عجیبی میکند
گفتی محبت کن برو، باشه خداحافظ ولی، رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
کاش میدانستم چشمانت چه زمان خواهد یافت، که "نگاه، زاده ی علاقه است"
دوست دارم دوستم تو باشی، مریض باشم پرستارم تو باشی
تا تویی در خاطرم، با دیگران بیگانه ام، با خیالت همنشیم، گوشه ای زندانی
ام
درویش کوچه های تنهاییم، کاسه ی گدایی مرا سکه ی نگاه تو کافیست
سلام خوبی؟ میدونی چی میخورم؟ ...... حسرت یه لحظه دیدن تو رو
تو آسمون چشم تو به بنده حقیرم، میخوایی بگم دوستت دارم، میشه برات بمیرم؟