سرخی چشم کبوتر هیچ میدانی ز چیست؟ نامه ام مبردو بر درد دلم خون میگریست
ستاره های آسمون خیلی زیاده مگه نه؟ / سهم من ستازه ها فقط تو بودی نگو نه
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته / یه قلب تنها و کبود همیشه چشم به راهته
ز غمت اشک نریزم تو بگو پس چه کنم / آتش قلب خود را با چه خاموش کنم / مطمین باش که مهرت نرود از دل من / مگر آن روزی که در خاک شود منزل من
مهربانی تزئین لحظه هاست، برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم
کیست که غربت را یاد کند / دل غربت زده را شاد کند / من نوشتم این سخن بهر دوست / تا بداند این دلم در فکر اوست
درد غریبیست تنهایی و بی کسی، امان از دلی که دلبر ندارد
میگن سه چیز زاده ی عشق نیست: جدایی، سفر، فراموشی، ولی آن زمان که تو مرا تنها گذاشتی و فراموشم کردی من لحظه لحظه عاشقت شدم
دل میگیرد و می میرد و هیچ کس سراغی از آن نمیگیرد، ادعای خدا پرستیمان
دنیا را سیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شده ایم، غرورمان را بیش از
ایمان باور داریم، حتی بیش از عشق!
آسمان وقف نگاهت گل من، مانده ام چشم به راهت گل من، هرکجا هستی و باشی، گویم خدا پشت و پناهت گل من