داستانی فوق العاده از شرلوک هولمز

یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات میرند و در ساحل دریا چادر میزند و در داخل چادر می خوابند ....
نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار میکنه بعد ازش میپرسه : واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای میگیری ؟؟!!
واتسن هم شروع میکند به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچک به نظر میرسند و در سایر سیارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی کنند ....
که در این جا هلمز میگه : واتسن عزیز !!! اولین نتیجه ای که می بایست میگرفتی اینه :
چادر ما رو دزدیده اند !!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد